جدول جو
جدول جو

معنی کوته بال - جستجوی لغت در جدول جو

کوته بال
(تَهْ)
بمعنی کوته قد باشد چه بال بمعنی قد و قامت هم آمده است. (برهان). پست قامت. کوتاه قد. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکسته بال
تصویر شکسته بال
پرنده ای که بالش شکسته باشد، کنایه از ضعیف، ناتوان، کنایه از ملول، آزرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوته بین
تصویر کوته بین
کوتاه بین، تنگ چشم، نظر تنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوچه باغ
تصویر کوچه باغ
کوچه ای که به باغ راه داشته باشد یا از کنار باغی بگذرد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ زَ)
کوتاه بین. (فرهنگ فارسی معین). اندک بین. خردک نگرش. کوتاه نظر. کم بین. خرده نگرش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
نه بلند است به صورت که تو معلوم کنی
که بلند از نظر مردم کوته بین است.
سعدی.
و رجوع به کوتاه بین شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نام کوهی است که در غار آن به امر پروردگار هاروت و ماروت را سرنگون آویختند:... القصه چون این افعال سیئه (مستی و آدم کشی) از هاروت و ماروت صدور یافت... چون از خواب مستی بیدار گشتند بهلاکت خود متیقن شده آغاز گریه و زاری نمودند... جبرئیل امین نزد ایشان رفته... گفت باری سبحانه وتعالی شمارا مخیر گردانید میان عذاب دنیا و عقاب عقبی، ایشان تعذیب دنیوی را اختیار کرده هر دو را در غار کوه بابل سرنگون آویختند. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 28) ، عبدالملک بن هشام صاحب ’السیره’ در کتاب ’التیجان فی النسب’ از تألیفات خود آرد: بابلیون پادشاهی بود از قوم سبا وعمر بن امروءالقیس از فرزندان وی در زمان ابراهیم خلیل پادشاه مصر بود. (از معجم البلدان). رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک 1320 هجری قمری ص 2 و 3 شود
لغت نامه دهخدا
به ارتفاع کوه، به بلندی کوه:
ببخشید چندانش از گونه گون
شده توده یک کوه بالافزون،
اسدی
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ تَ / تِ)
مرغی که بال وی شکسته باشد. (ناظم الاطباء). شکسته بازو. شکسته پر:
کآن مرغ شکسته بال چونست
کارش چه رسید و حال چونست.
نظامی.
شکسته بال تر از من میان مرغان نیست
دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است.
حالتی.
شکسته بالم و صیاد هم پرم بسته
شکسته بستۀ من خوش نموده در نظرش.
کلیم (از آنندراج).
رجوع به شکسته بازو و شکسته پر شود، پریشان خاطر و ملول و با ملالت. (ناظم الاطباء). کنایه ازفروتن و ناتوان و شکست خورده. (یادداشت مؤلف). رنج دیده. سختی دیده. که به رنج و سختی اندر باشد:
چرخا چه خواهی از من عور برهنه پای
دهرا چه جویی از من زار شکسته بال.
؟
- امثال:
احوال دل شکسته بالان دانی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
بال و پر ریخته:
با بلبلان سوخته بال ضمیر من
پیغام آن دو طوطی شکرفشان بگوی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
به واو معروف، پشتاره که به پشت بردارند و این از اهل زبان شنیده شده. (آنندراج). کولباره. کوله باره. باری که بر پشت کشند. (فرهنگ فارسی معین). باری که بر پشت یا دوش برند و آن بزرگ نباشد. باری خرد که بر کتف توان بردن یا میان دو کتف. باری که بر دوش آدمی حمل شود. باری بر پشت طناب و رسن آن از یک سوی شانه بر سینه افتد و حامل، آن را بر دست دارد. پشته. پشتواره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
کوله بار آرزویی بست دل
کآسمان زد زور و از جا برنداشت.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ / یِ)
جهیزگر. (آنندراج) :
گل نغمه دولاب را ز اهتزاز
کند بر سر جاه خود کوزه باز.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دهی از بخش شیب آب که در شهرستان زابل واقع است و 448 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
خراب حال. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). بدحال و در حالت هم و غم. (ناظم الاطباء). و رجوع به کوفته حالی شود
لغت نامه دهخدا
پست قد و آنکه قد و بالای وی دراز نباشد، (ناظم الاطباء)، کوته بالا، کوتاه قد، قصیر، (فرهنگ فارسی معین)، کوتاه قامت، قصیرالقامه، کوتوله، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به کوته بالا شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
کوچه ای که راهی در باغ داشته باشد. (آنندراج). کوچه ای که راهی به باغ داشته باشد یااز کنار باغ گذرد. (فرهنگ فارسی معین) :
در بهاران دل به سیر کوی یارم می کشد
کوچه باغ عاشقان چاک گریبان کسی است.
میرزا رضی دانش (از آنندراج).
در کوچه باغ زلف خزان را گذار نیست
دل را به آن دو سلسلۀ مشکبار بخش.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ اَ مَ)
کسی که دارای آرزوی دور و دراز نباشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ)
کوتاه پا. کوتاه پاچه. رجوع به کوتاه پا و کوتاه پاچه شود
لغت نامه دهخدا
مخفف کوتاه بالا است و بالابه معنی قد، (آنندراج)، و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(تَهْ زَ)
کوتاه زبان. (فرهنگ فارسی معین). آنکه به جهت نداشتن حق، دعوی نتواند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ز طمع است کوته زبان مرد آز
چو شد طمع کوته، زبان شد دراز.
اسدی.
و رجوع به کوتاه زبان شود
لغت نامه دهخدا
(تَهْ)
کوتاه بالا. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کوته، کوتاه و کوتاه بالا شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
که جای در کوه دارد، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : قوعله، عقاب کوه باش، (منتهی الارب، یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کوته بالا
تصویر کوته بالا
کوتاه قد قصیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوله بار
تصویر کوله بار
کولباره، باری که بر پشت کشند، بسته باری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوتاه بالا
تصویر کوتاه بالا
کوتاه قد قصیر
فرهنگ لغت هوشیار
تنگ نظر تنگ چشم: زلف جانان را چه نسبت با حیات جاودان ک حیف باشد این قدر کوتاه بین باشد کسی. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوته زبان
تصویر کوته زبان
کسی که در سخن گفتن عاجز باشد آنکه گفتارش فصیح نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
کوچه ای که راهی بباغ داشته باشد یا از کنار باغ گذرد: در کوچه باغ زلف خزانرا گذار نیست دل را بان دو سلسله مشکبار بخش، (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوفته حال
تصویر کوفته حال
از پا در آمده کوفته و خسته خراب حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکسته بال
تصویر شکسته بال
کنایه از ضعیف و ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوچه باغ
تصویر کوچه باغ
کوچه ای که راهی به باغ داشته باشد یا از کنار باغ بگذرد
فرهنگ فارسی معین
باردان، پشتاره، کوله، کوله پشتی، کیسه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تنگ نظر، کوتاه بین، کوته فکر، کوته نظر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بالای شانه، از ناحیه ی پشت
فرهنگ گویش مازندرانی