کوتاه بین. (فرهنگ فارسی معین). اندک بین. خردک نگرش. کوتاه نظر. کم بین. خرده نگرش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نه بلند است به صورت که تو معلوم کنی که بلند از نظر مردم کوته بین است. سعدی. و رجوع به کوتاه بین شود
کوتاه بین. (فرهنگ فارسی معین). اندک بین. خردک نگرش. کوتاه نظر. کم بین. خرده نگرش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نه بلند است به صورت که تو معلوم کنی که بلند از نظر مردم کوته بین است. سعدی. و رجوع به کوتاه بین شود
نام کوهی است که در غار آن به امر پروردگار هاروت و ماروت را سرنگون آویختند:... القصه چون این افعال سیئه (مستی و آدم کشی) از هاروت و ماروت صدور یافت... چون از خواب مستی بیدار گشتند بهلاکت خود متیقن شده آغاز گریه و زاری نمودند... جبرئیل امین نزد ایشان رفته... گفت باری سبحانه وتعالی شمارا مخیر گردانید میان عذاب دنیا و عقاب عقبی، ایشان تعذیب دنیوی را اختیار کرده هر دو را در غار کوه بابل سرنگون آویختند. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 28) ، عبدالملک بن هشام صاحب ’السیره’ در کتاب ’التیجان فی النسب’ از تألیفات خود آرد: بابلیون پادشاهی بود از قوم سبا وعمر بن امروءالقیس از فرزندان وی در زمان ابراهیم خلیل پادشاه مصر بود. (از معجم البلدان). رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک 1320 هجری قمری ص 2 و 3 شود
نام کوهی است که در غار آن به امر پروردگار هاروت و ماروت را سرنگون آویختند:... القصه چون این افعال سیئه (مستی و آدم کشی) از هاروت و ماروت صدور یافت... چون از خواب مستی بیدار گشتند بهلاکت خود متیقن شده آغاز گریه و زاری نمودند... جبرئیل امین نزد ایشان رفته... گفت باری سبحانه وتعالی شمارا مخیر گردانید میان عذاب دنیا و عقاب عقبی، ایشان تعذیب دنیوی را اختیار کرده هر دو را در غار کوه بابل سرنگون آویختند. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 28) ، عبدالملک بن هشام صاحب ’السیره’ در کتاب ’التیجان فی النسب’ از تألیفات خود آرد: بابلیون پادشاهی بود از قوم سبا وعمر بن امروءالقیس از فرزندان وی در زمان ابراهیم خلیل پادشاه مصر بود. (از معجم البلدان). رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک 1320 هجری قمری ص 2 و 3 شود
مرغی که بال وی شکسته باشد. (ناظم الاطباء). شکسته بازو. شکسته پر: کآن مرغ شکسته بال چونست کارش چه رسید و حال چونست. نظامی. شکسته بال تر از من میان مرغان نیست دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است. حالتی. شکسته بالم و صیاد هم پرم بسته شکسته بستۀ من خوش نموده در نظرش. کلیم (از آنندراج). رجوع به شکسته بازو و شکسته پر شود، پریشان خاطر و ملول و با ملالت. (ناظم الاطباء). کنایه ازفروتن و ناتوان و شکست خورده. (یادداشت مؤلف). رنج دیده. سختی دیده. که به رنج و سختی اندر باشد: چرخا چه خواهی از من عور برهنه پای دهرا چه جویی از من زار شکسته بال. ؟ - امثال: احوال دل شکسته بالان دانی. (یادداشت مؤلف)
مرغی که بال وی شکسته باشد. (ناظم الاطباء). شکسته بازو. شکسته پر: کآن مرغ شکسته بال چونست کارش چه رسید و حال چونست. نظامی. شکسته بال تر از من میان مرغان نیست دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است. حالتی. شکسته بالم و صیاد هم پرم بسته شکسته بستۀ من خوش نموده در نظرش. کلیم (از آنندراج). رجوع به شکسته بازو و شکسته پر شود، پریشان خاطر و ملول و با ملالت. (ناظم الاطباء). کنایه ازفروتن و ناتوان و شکست خورده. (یادداشت مؤلف). رنج دیده. سختی دیده. که به رنج و سختی اندر باشد: چرخا چه خواهی از من عور برهنه پای دهرا چه جویی از من زار شکسته بال. ؟ - امثال: احوال دل شکسته بالان دانی. (یادداشت مؤلف)
به واو معروف، پشتاره که به پشت بردارند و این از اهل زبان شنیده شده. (آنندراج). کولباره. کوله باره. باری که بر پشت کشند. (فرهنگ فارسی معین). باری که بر پشت یا دوش برند و آن بزرگ نباشد. باری خرد که بر کتف توان بردن یا میان دو کتف. باری که بر دوش آدمی حمل شود. باری بر پشت طناب و رسن آن از یک سوی شانه بر سینه افتد و حامل، آن را بر دست دارد. پشته. پشتواره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کوله بار آرزویی بست دل کآسمان زد زور و از جا برنداشت. ظهوری (از آنندراج)
به واو معروف، پشتاره که به پشت بردارند و این از اهل زبان شنیده شده. (آنندراج). کولباره. کوله باره. باری که بر پشت کشند. (فرهنگ فارسی معین). باری که بر پشت یا دوش برند و آن بزرگ نباشد. باری خرد که بر کتف توان بردن یا میان دو کتف. باری که بر دوش آدمی حمل شود. باری بر پشت طناب و رسن آن از یک سوی شانه بر سینه افتد و حامل، آن را بر دست دارد. پشته. پشتواره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کوله بار آرزویی بست دل کآسمان زد زور و از جا برنداشت. ظهوری (از آنندراج)
پست قد و آنکه قد و بالای وی دراز نباشد، (ناظم الاطباء)، کوته بالا، کوتاه قد، قصیر، (فرهنگ فارسی معین)، کوتاه قامت، قصیرالقامه، کوتوله، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به کوته بالا شود
پست قد و آنکه قد و بالای وی دراز نباشد، (ناظم الاطباء)، کوته بالا، کوتاه قد، قصیر، (فرهنگ فارسی معین)، کوتاه قامت، قصیرالقامه، کوتوله، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به کوته بالا شود
کوچه ای که راهی در باغ داشته باشد. (آنندراج). کوچه ای که راهی به باغ داشته باشد یااز کنار باغ گذرد. (فرهنگ فارسی معین) : در بهاران دل به سیر کوی یارم می کشد کوچه باغ عاشقان چاک گریبان کسی است. میرزا رضی دانش (از آنندراج). در کوچه باغ زلف خزان را گذار نیست دل را به آن دو سلسلۀ مشکبار بخش. صائب (از آنندراج)
کوچه ای که راهی در باغ داشته باشد. (آنندراج). کوچه ای که راهی به باغ داشته باشد یااز کنار باغ گذرد. (فرهنگ فارسی معین) : در بهاران دل به سیر کوی یارم می کشد کوچه باغ عاشقان چاک گریبان کسی است. میرزا رضی دانش (از آنندراج). در کوچه باغ زلف خزان را گذار نیست دل را به آن دو سلسلۀ مشکبار بخش. صائب (از آنندراج)
کوتاه زبان. (فرهنگ فارسی معین). آنکه به جهت نداشتن حق، دعوی نتواند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز طمع است کوته زبان مرد آز چو شد طمع کوته، زبان شد دراز. اسدی. و رجوع به کوتاه زبان شود
کوتاه زبان. (فرهنگ فارسی معین). آنکه به جهت نداشتن حق، دعوی نتواند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز طمع است کوته زبان مرد آز چو شد طمع کوته، زبان شد دراز. اسدی. و رجوع به کوتاه زبان شود